عشق پرفی پارت ۱
سلام رمان جدید برو ادامه مطلب شرایط پارت بعد ۱۰ لایک ۵ نظر
رو ببینم دلم میخواست خودم رو تو آغوش گرمش جا کنم اما توی این همه برف پیشیمو از کجا میووردم چشمام رو بستم و زانو هام رو بغل کر دم مردم تونسته بودن احساسات خودشون رو کنترل کنن و شرور نمیشدن گریه کردم گریه کردم انقدر گریه کردم چشام از زیر ماسک هم پف کرده بود پاشدم رفتم یه جای صاف پیدا کردم شروع کردم به ساختن کت نوار برفی شاید پیشم نباشه ولی همیشه تو قلبمه(هنوز اعتراف نکرده که عاشقشه) بعد یه ساعت یه کت نوار ساختم که لیدی باگ برفی رو بغل کرده بود پایینش نوشتم کاشکی الان تو بغلت بودم بعد چند ساعت در حال گریه مجسمه دوم رو هم تموم کردم مجسمه از من و کت بود که داشتیم ه. م. ر. و. 💋💋💋 چشمام پر اشک شد چشمام رو بستم وقتی باز کردم دیدم کت بغلم کرده
از زبون کت:از وقتی اون م.ر.د.ت.ی.ک.ه. باتوم رو طلسم کرده بود یه ماه میگذشت یه هفته بود ندیده بودمش دلیلی برای خوشحالی نداشتم اکثر اوقات عکسش و میگرفتم بغلم و گریه می کردم ناگهان یه صدایی شنیدم رفتم دیدم یه شرور اومده خوشحال شدم بعد دیدم بانوی قشنگم داره گریه میکنه رفتم بغلش کردم چشماش بسته بود و نشسته بود آروم مثل گنجیشک میلرزید تمام بدنش سرد بود چشماش رو باز کرد با دیدنم ب. غ. ل. م. کرد محکم ب. غ. ل.ش.کردم و یکم بدنش رو گرم کردم بعد چند دقیقه ا. ز. ر. و. م. ب. ل. ن. د. ش. د ولی هنوز داشت گریه میکرد بهش گفتم:چرا گریه میکنی بانوی من؟ گفت:باورم نمیشه بالاخره تونستم ببینمت از این حرفش سرخ شدم یعنی انقدر به من ف. ک. ر. میکرد بهش گفتم منم ، خیلی خوشحالم چشماش قرمز بود فهمیدم خیلی گریه کرده البته دست کمی از من نداشت از زبان لیدی :بعد اینکه از ب. غ. ل. ش بیرون اومدم دیدم چشمای سبز قشنگش از گریه پف کرده و قرمز شده همون لحظه اشک از چشمش اومد و با دستم آروم پاکش کردم دلم خیلی براش تنگ شده بود رفتیم سریع شرور رو شکست دادیم و بعدش ده دقیقه وقت داشتم تا برگردم خیلی دلم میخواست پیش کت بمونم ولی نمیشد طلسم اجازه نمی داد من رفتم سریع از فروشگاه وسایل برف بازی خریدم تا بتونم سورت کت رو قشنگ درست کنم ۲ دقیقه هم طور نکشید برگشتم پیش کت و هر کاری کردم نتونستم جلوی خودم رو بگیرم پریدم توی ب. غ. ل. ش وب. و. س. ه ای روی گ. و. ن. ه اش گذاشتم با تمام وجودم بغلش کردم از زبان کت: بعد شکست شرور باتوم رفت و با وسایل برف بازی برگشت و بعد چند لحظه پرید ب. غ. ل. م. و ب. و. س. ه. ای ر. و. ی. گونه ام گذاشت محکم و با ع. ش. ق ب. غ. ل. ش کردم و بعد ب.و.س.ه ای روی گردن. گ. و. ن. ه. اش گذاشتم دلم نمی خواست از ب. غ. ل. م. بره بیرون ولی یک دقیقه وقت داشت اومد بیرون بهش گفتم :بانوی من میشه توییتر رو بهم بگی تا به خانوادت بگم برای یه مدت اومدی پیش من و وانمود کنم پیش منی؟ گفت:پیشی نگرانم نباش به دوستم گفتم که وانمود کنه پیشش هستم نگران نباش باشه؟ و دستش رو گذاشت رو گونم و نازش کرد من هم کمی سرم رو به سمت دستش چرخوندم و شروع کردم به گریه گریه منم طاقت نیاوردم و اشک هام همین جور می اومدن همون لحظه دوباره وارد اون جا شدم افتادم رو زانو هام و شروع کردم به داد زدن (از ناراحتی) (نویسنده :کت هم همینطور اونجا داشت گریه میکرد و عین لیدی افتاده بود )
کت بعد چند دقیقه گریه رفت چیز هایی که ممکن بود لیدی به اون ها نیاز داشته باشه رو خرید مثل خوراکی های مورد علاقه اون و از پتو و برش تا وسایل بعد با کیسه های خریدش که دوتاش پر لباس بود رفت پیش استاد فو و بهش گفت که میخواد بره پیش لیدی باگاز زبان کت: رفتم پیش استاد فو و بهش گفتم من می خوام برم پیش باتوم گفت مطمعنی که میخوای بری گفتم آره تصمیمم عوض نمیشه تو تموم زندگیم کسی که بهم محبت کرده باشه فقط اونه نمی خوام زجر کشیدنش رو ببینم استاد فو گفت خیلی خب تورو می تونم بفرستم (آلاهومورا)
از زبان لیدی :داشتم یه مجسمه دیگه از پیشیم درست می کردم که یادم اومد اگر پیشی اینجا بود مثل اون دفعه منو میزاشت رو شونه هاش و مراقب بود اذیت نشم