سلم دوباره
ایده برای داستان نویسی بدید مریکتی لیدنواری آدرنتی و یا لیدرینی
ایده برای داستان نویسی بدید مریکتی لیدنواری آدرنتی و یا لیدرینی
لایک نمیکنی؟
سلام رمان جدید برو ادامه مطلب شرایط پارت بعد ۱۰ لایک ۵ نظر
ادامه نامه👈🏻 اون تو یه گروه موسیقی کار میکرد ولی براش پاپوش درست کردن و بدهی سنگینی رو گذاشتن روی دوشش و در سن ۱۳ سالگی رفت زندان . من مجبور شدم برای اینکه بیرونش بیارم دوباره از اگراست پول قرض بگیرم پول زیاد . الان فقط میخواستم با این نامه بهت بگم تنها نیستی برو پیش مارسل بقیه ماجرا رو از اون بشنو دخترم . دوست دارم مرینت : باورم نمیشه مارسلی که همیشه منو اروم میکرد. پیشتم بود . بهم محبت میکرد برادرم باشه من اونو تو مدرسم دیدم و باهاش دوست شدم نمیدونستم برادرمه مرینت: بلند شدم رفتم سمت خونه مارسل.....(رسید اونجا ) در زدم از سرما دستام میلرزید لوکا: رفتم درو باز کردم مرینت بود با رنگ پریده و خیس اب . مرینت؟ مرینت: نتونستم روی پاهام وایسم و افتادم تو بغلش مارسل: افتاد تو بغلم یخ کرده بود از سرما . بغلش کردم گذاشتمش روی تختم . یه نامه تو دستش بود که توجه هم رو جلب کرد فک کنم قضیه رو فهمیده . رفتم مامان بزرگمو صدا زدم بیاد لباساشو عوض کنه چند ساعت بعد از زبان مامان بزرگ:مارسل؟ مارسل : بله مامان بزرگ: من فک کنم مرینت فهمیده قضیه چیه و منو تو واقعا کی هستیم مارسل: اره به نظر خودمم همینه ولی بذار از زبون خودش بشنویم . رفتم پیش مرینت موهاشو نوازش کردم که از خواب بیدار شد مرینت: مارسل؟ مارسل: جانم مرینت: ( با بغض)تو واقعا برادرمی؟ مارسل : پس قضیه رو فهمیدی مرینت : چرا ازم مخفی کردین؟ مارسل: پیشونی شو بوسیدم گفتم الان تو شُک هستی مرینت . نمیخواد درموردش حرف بزنی فردا صبح برات میگم الان بگیر بخواب.....(فردا صبح)......... راستی مرینت یه خواهرم داره که الان با دوستاش سفره و حالا حالا ها نیست و اسمشم ماری هستش و آدرین هم یه خواهر و یک برادر به اسم آدرین و آنتونی داره و مادر آدرین اینجا زندس
مرینت : روی زمین خیس نشسته بودم نامه پدرمو باز کردم نوشته بود 👈🏻 سلام دخترم میدونم با خوندن این نامه ازم دلخور میشی ولی لطفا درکم کن مجبور بودم به مرور زمان میفهمی چرا اینکارو کردم. ولی بلاخره یه روزی باید میفهمیدی . تو یه برادر داری (مرینت: چیییی😨 من یه برادر دارم؟؟؟!!!!) و تو باهاش ملاقات داشتی اون مارسله. مارسل برادر واقعی تو هست ولی وقتی یکساله بود اونو پیش مادر من که بهت گفتم مرده فرستادیم به خاطر اینکه اون موقع ما وضع مالیمون خراب تر از الان بود اون یک سال از تو بزرگتر هست و ۱۵ سالشه . اون موقعی که مامان مرد رفت کار کرد . هم کم خرج من بود هم مامان بزرگت